تبلیغات
موضوعات
جستجو
پیوندهای روزانه
لینک دوستان
- دریافت رایگان این قالب
- سایت عاشقانه ماندگار فان
- سایت عاشقانه عشق آفرین
- آهنگ جدید
- دانلود آهنگ جدید
- دانلود ناب ترین آهنگهای ایرانی
- اخبار ورزشی
- شادمهریا- جدیدترین خبرها کنسرت ها و آهنگ ها از شادمهر
- بهترین تصاویر
- عكس كاميون هاي ايران-46
- قارچ فیلم | دانلود رایگان فیلم سریال انیمیشن اهنگ و...
- خوش امدید به وبلایک فیلم های 2015
- ه روز ترین بازی ها واخبار بازی ها
- قالب های جدید برای رزبلاگ،بلاگفا،میهن بلاگ،بلاگ اسکای
- darya
- تازه های تکنولوژی
- جی پی اس موتور
- جی پی اس مخفی خودرو
- ارسال لینک
امکانات جانبی
آمار وب سایت:
بازدید دیروز : 9
بازدید هفته : 141
بازدید ماه : 1280
بازدید کل : 191195
تعداد مطالب : 160
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1
بشنو و باور نكن!!! (داستان)
در زمانهای دور، مرد خسیسی زندگی می کرد. او تعدادی شیشه برای پنجره های خانه اش سفارش داده بود . شیشه بر، شیشه ها را درون صندوقی گذاشت و به مرد گفت باربری را صداکن تا این صندوق را به خانه ات ببرد من هم عصر برای نصب شیشه ها می آیم .
از آنجا که مرد خسیس بود ، چند باربر را صدا کرد ولی سر قیمت با آنها به توافق نرسید. چشمش به مرد جوانی افتاد ، به او گفت اگر این صندوق را برایم به خانه ببری ، سه نصیحت به تو خواهم کرد که در زندگی بدردت خواهد خورد.
باربر جوان که تازه به شهر آمده بود ، سخنان مرد خسیس را قبول کرد. باربر صندوق را بر روی دوشش گذاشت و به طرف منزل مرد راه افتاد.
کمی که راه رفتند، باربر گفت : بهتر است در بین راه یکی یکی سخنانت را بگوئی.
مرد خسیس کمی فکر کرد. نزدیک ظهر بود و او خیلی گرسنه بود . به باربر گفت : اول آنکه سیری بهتر از گرسنگی است و اگر کسی به تو گفت گرسنگی بهتر از سیری است ، بشنو و باور مکن.
باربر از شنیدن این سخن ناراحت شد زیرا هر بچه ای این مطلب را می دانست . ولی فکر کرد شاید بقیه نصیحتها بهتر از این باشد.
همینطور به راه ادامه دادند تا اینکه بیشتر از نصف راه را سپری کردند . باربر پرسید: خوب نصیحت دومت چه است؟
مرد که چیزی به ذهنش نمی رسید پیش خود فکر کرد کاش چهارپایی داشتم و بدون دردسر بارم را به منزل می بردم . یکباره چیزی به ذهنش رسید و گفت : بله پسرم نصیحت دوم این است ، اگر گفتند پیاده رفتن از سواره رفتن بهتر است ، بشنو و باور مکن.
باربر خیلی ناراحت شد و فکر کرد ، نکند این مرد مرا سر کار گذاشته ولی باز هم چیزی نگفت.
دیگر نزدیک منزل رسیده بودند که باربر گفت: خوب نصیحت سومت را بگو، امیدوارم این یکی بهتر از بقیه باشد. مرد از اینکه بارهایش را مجانی به خانه رسانده بود خوشحال بود و به مرد گفت : اگر کسی گفت باربری بهتر از تو وجود دارد ، بشنو و باور مکن
مرد باربر خیلی عصبانی شد و فکر کرد باید این مرد را ادب کند بنابراین هنگامی که می خواست صندوق را روی زمین بگذارد آنرا ول کرد و صندوق با شدت به زمین خورد ، بعد رو کرد به مرد خسیس و گفت اگر کسی گفت که شیشه های این صندوق سالم است ، بشنو و باور مکن.
از آن پس، وقتی کسی حرف بیهوده می زند تا دیگران را فریب دهد یا سرشان را گرم کند ، گفته میشود که بشنو و باور مکن.
مطالب مرتبط
ورود کاربران
عضويت سريع
چت باکس
| |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
پشتيباني آنلاين
آمار
کل مطالب : 160
کل نظرات : 0
آمار کاربران
افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا : 0
آمار بازدید
بازدید امروز : 92
بازدید دیروز : 9
ورودی امروز گوگل : 9
ورودی گوگل دیروز : 1
آي پي امروز : 31
آي پي ديروز : 3
بازدید هفته : 141
بازدید ماه : 1280
بازدید سال : 1280
بازدید کلی : 191195
اطلاعات شما
آی پی : 3.128.30.53
مرورگر :
سیستم عامل :
امروز :